من که حتی یک نظر ، بر روی تو هرگز نکردم
پس چرا آتش نگیرد ، هر دمادم آه سردم
آمدم از راه دوری ، تا کنی بر من عبوری
رنج من درمان نگشت و، شد فزون افغان ودردم
بوی غربت تازه تر شد ، بر دل و جانم اثر شد
ارغوانی شد سراسر ، چهره ی غمگین و زردم
رد شدم از این تلاطم ، گشته بودم در فضا گم
صبرم آخرچون سرآمد ، کردی از این خانه طردم
گشتم و آخر رسیدم ، بر دو چشمان ملائک
پس کجا هر گاه و بیگه ، من به دنبال تو گردم
مقبل بیچاره آیا ، راه دیگر بر تو دارد
تا بپرسد کو به کو را ، بهر دیدار تو هر دم