ناله های پر تلاطم
حسین ، آهِ خزیده بر لبِ من
حسین، اشکِ نشسته در شبِ من
حسین، آن ناله هایِ پر تلاطم
حسین، آن برگِ زردِ در خزان گُم
به یادش در دلم آتش نشانده
زِ مِهرش بر رُخَم رنگی نمانده
فضیلت در زیارت، کم از این نیست
جهاد و حجّ و عمره، بیش از این چیست؟
دلم می خواهد همچون خاکِ پایش
کنم این هستی و جانم فدایش
الهی لایقم کن بر وصالش
که مدهوشم زِ حُسنِ بی مثالش
تو خونِ حقّی و هم خون بهایش
که خونت را بریزی از برایش
دلم در آرزویِ دیدنِ توست
که نادم محوِ آن گل چیدنِ توست
اگر اشکی به رویِ مژّه پیداست
به یادت چون دُری غلطان و زیباست
شَوَد دریا و بر آتش نشیند
که گریان بر تو آتش را نبیند
جهانی از برایت در ثنایند
برایِ مغفرت نَزْدِ تو آیند